گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

جانا غم فراق تو ما را چنان بسوخت

کزشرم آن مرا قلم اندربنان بسوخت

اشکی چو برق جست ز چشم چوابرمن

در رخت من فتاد و همه سوزیان بسوخت

زنهار هان وهان حذری کن زآه من

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

عشق است آتشی که بیکدم جهان بسوخت

در قصر دل فتاد و روان شاه جان بسوخت

گفتی ز عقل در مگذر راه دین سپر

کو عقل و دین که عشق هم این و همان بسوخت

ای فتنه زمانه و ای فتنه زمین

[...]

حسین خوارزمی