گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰

 

گه بنالی که وای نان ناید

گه برنجی که آه جان برود

انده نان و جان مخور بنشین

کین بیاید به وقت و آن برود

سید حسن غزنوی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

حاشا که ز دل، مهر تو آسان برود

وان عشق گران خریده، ارزان برود

ای از بر من نرفته، مهر تو مرا

با شیر فرو شده ست، با جان برود

اثیر اخسیکتی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

حسن هرجا که در جهان برود

عشق در پی چو بی‌دلان برود

حسن هرجا به دل‌ستانی رفت

عشق بر کف نهاده جان برود

حسن لیلی‌صفت چو حکمی کرد

[...]

سیف فرغانی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۹ - و له ایضا

 

به حسرت از قفس سینه مرغ جان برود

چو از برابرم آن یار دلستان برود

به یکدم از سپر نه سپهر درگذرد

دمی که ناوک آه من از کمان برود

بیا بیا و دمی در کنار من بنشین

[...]

حیدر شیرازی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۹

 

تیغت که به سوی مو هراسان برود

چون ناله همه راه خروشان برود

در هر بن موی گم کند راه ای کاش

بر جاده زه گریبان برود

فصیحی هروی
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

دین و وجدان یکان یکان برود

وین خرافات از میان برود

ملک‌الشعرا بهار