گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

دل بدست غم جانان دهم و جان بر سر

گر چه زین کار فتد رنج فراوان بر سر

روی او شاهد حالست که در بردن دل

آمد آن طره طرار پریشان بر سر

دستگیر ار نشود زلف چو مشکین رسنش

[...]

ابن یمین
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۵

 

دل فدا کرده ایم و جان بر سر

خانمان باخته جهان بر سر

حاجیان گر به پا به مکه روند

خوش رواننند عاشقان بر سر

دامنش را اگر به دست آریم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

گر کنی سایه ام ای سرو خرامان بر سر

سر به پایت نهم و دیده گریان بر سر

می توان نسبت بالای تو با سرو سهی

گر بود سرو سهی را مه تابان بر سر

از گل روی تو تنها چو کنم گشت بهار

[...]

جامی