گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

گفتم از دست عشق جان بردم

خود کنون پای در میان بردم

طعنه دشمنان بشست ولیک

آنچه از دست دوستان بردم

عاشقم این همه قناعت چیست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۱

 

بس جور که من ز دست جانان بردم

بس دست که از غصّه بدندان بردم

بس غصّه که آشکار و پنهان بردم

تا عمر عزیز را بپایان بردم

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۶

 

رفتم تصدیع از جهان بردم

بیرون شدم از زحیر و جان بردم

کردم بدرود همنشینان را

جان را به جهان بی‌نشان بردم

زین خانه شش دری برون رفتم

[...]

مولانا