گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

چه باشد ار دهدم روزگار چندان بخت

که روی دوست ببینم، دریغ کو آن بخت

گذشت عمر و برون نامد از وبال اختر

فرو شدیم به درد و نکرد درمان بخت

به سوز ناله و فریاد من نشد بیدار

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٠

 

آصف ملک عز دولت و دین

داد یزدانت چون سلیمان بخت

پیش پیرانه رای انور تو

نوجوانی است بنده فرمان بخت

مشکلات زمانه حل کردی

[...]

ابن یمین
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » در مرثیهٔ فرزند دلبند سلطان بخت طاب ثراها » شمارهٔ ۹

 

کردست مرا بی سر و بی سامان بخت

یارب که مباد هیچکس ویران بخت

من زار همی گریم و خوش می گویم

ای همنفسان دریغ آن سلطان بخت

جهان ملک خاتون