گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷

 

به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند

تپیدن دل من آسمان بجنباند

بس است خامشیم وقت آن رسید که دل

کلید ناله به قفل دهان بجنباند

به گوش پنبه گذارد، درای آهن دل

[...]

حزین لاهیجی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

چو زه به قصد نشان بر کمان بجنباند

تپد ز رشک دلم تا نشان بجنباند

دعا کدام و چه دشنام؟ تشنه سخنیم

به کام ماست زبان چون زبان بجنباند

ز قتل غیر چه خواهد گوش غرض شغل ست

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

چو زه به قصد نشان بر کمان بجنباند

تپد ز رشک دلم تا نشان بجنباند

دعا کدام و چه دشنام؟ تشنه سخنیم

به کام ماست زبان چون زبان بجنباند

ز قتل غیر چه خواهد گوش غرض شغل ست

[...]

غالب دهلوی