گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

دلی کز وصل جانان بازماند

تنی باشد که از جان باز ماند

نگارینا منم بی روی خوبت

شبی کز ماه تابان باز ماند

چه باشد حال آن بیچاره عاشق

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

زنده نبود آن دلی کز عشق جانان باز ماند

مرده دان چون دل ز عشق و جسم از جان باز ماند

جای نفس و طبع شد کز عشق خالی گشت دل

ملک دیوان شد ولایت کز سلیمان باز ماند

جان چو کار عشق نکند بار تن خواهد کشید

[...]

سیف فرغانی