×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶
رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت
که آفتاب بدان رشته می توان آویخت
روان شدی و مرا از میان همچون موی
به آشکار ببستی و در نهان آویخت
چه کرد پیش رخت گل که گل فروش او را
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۲۱
دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت
دامن از هر چه کشیدم به گریبان آویخت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۰
دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت
دامن از هر چه کشیدم به گریبان آویخت
دامن گرمروان شعله بی زنهارست
چون مرا خار غم عشق به دامان آویخت؟
دست در دامن هر خار زند غرقه بحر
[...]