گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

از پی تو ز عدم ما به جهان آمده‌ایم

نز برای طرب و لهو و فغان آمده‌ایم

عشق نپذیرد هستی و پرستیدن نفس

ما ازین معنی بی نام و نشان آمده‌ایم

تا کی از نسبت بی اصل همی لاف زنیم

[...]

سنایی
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۹

 

در عشقِ تو رسوای جهان آمدهایم

و انگشت نمای این و آن آمدهایم

کردیم هزار منزل از پس هر روز

تا ما ز دل خویش به جان آمدهایم

عطار
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

ما بنظّاره ی رویت بجهان آمده ایم

وز عدم پی بپیت نعره زنان آمده ایم

چون دل گمشده را با تو نشان یافته ایم

از پی آن دل پر خون بنشان آمده ایم

گر برآریم فغان از غم دل معذوریم

[...]

خواجوی کرمانی