گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

مژده ای دل هان که ما را مژده جان آمدست

وز نسیم صبح بوی زلف جانان آمدست

تن مزن ای دل! بزن دستی و جان را برفشان

زانکه این خوش مژده در دل از ره جان آمدست

نیم شبخیزان دولت جوی را اندر مشام

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » جواب هدهد

 

چون دل تو دشمن جان آمدست

جان برافشان ره به پایان آمدست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دو روباه که شکار خسرو شدند

 

گلخن دنیا که زندان آمدست

سر به سر اقطاع شیطان آمدست

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه

 

جسم آدم صورت جان آمدست

گوهرجان جسم جانان آمدست

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سیزدهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

هر که در آفاق سلطان آمدست

سرور جمله سلیمان آمدست

عطار
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست

ذره‌ای در سایهٔ خورشید تابان آمدست

قطره‌ای ناچیز کو را برد ابر تفرقه

رفته از عمان و دیگر سوی عمان آمدست

سنگ ناقص کرده خود را مستعد تربیت

[...]

وحشی بافقی