گنجور

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

گفتم آخر زین گرانجان الغیاث

زین جهود نامسلمان الغیاث

حکیم نزاری
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶

 

دردِ ما را نیست درمان الغیاث

هجرِ ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصدِ جان کنند

الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث

در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب

[...]

حافظ
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

درد جان داریم درمان الغیاث

داد خواهانیم سلطان الغیاث

از تطاول های زلف سرکشت

صبح وصل و شام هجران الغیاث

راند ما را همچو سگ از در بدر

[...]

کوهی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای تو ما را راحت جان الغیاث

دردها را جمله درمان الغیاث

ای سر و سرکرده هر سروری

نیست ما را بی تو سامان الغیاث

قائم آل پیامبر دستگیر!

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای تو ما را راحت جان الغیاث

دردها را جمله درمان الغیاث

ای سر و سرکرده هر سروری

نیست ما را بی تو سامان الغیاث

قائم آل پیامبر دستگیر!

[...]

فیض کاشانی