گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

دلم رابا کس آرامی نمانده ست

بجز ناکامیم کامی نمانده ست

به راه کام پای همتم را

مجال رفتن گامی نمانده ست

اگر من بی سرانجامم عجب نیست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱ - آغاز

 

سخن را خود سرانجامی نمانده ست

وز آن نامه بجز نامی نمانده ست

جامی