گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶

 

گر همی‌باشم به کنج خانه شیدا می‌شوم

ور همی‌آیم میان خلق رسوا می‌شوم

ای خوش آن دم کو چو طفلان می‌زند سنگ جفا

ناگه ار جایی من دیوانه پیدا می‌شوم

لطف پنهانی و ناز آشکارم می‌کشد

[...]

جامی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴

 

تا نفرسود است پا، بیراهه‌پیما می‌شوم

می‌گذارم پا به راه آن دم که بی‌پا می‌شوم

صورت از دیوار می‌خواهد که سنگ آرد برون

با چنین دیوانگی هرجا که پیدا می‌شوم

آتش ناکامی دوران نمی‌سوزد مرا

[...]

کلیم