گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷۶

 

دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش

کور را فرزند بینا می شود غمگین مباش

گر ترا از کار کردن فرصت گفتار نیست

رفته رفته کار گویا می شود غمگین مباش

چون حباب این عقده کز کسب هوا در کار توست

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۷

 

دل به عشق از بستگی وا می شود غمگین مباش

عاقبت این قطره دریا می شود غمگین مباش

نقد جان بیعانهٔ یک بوسه زان لعل لب است

شاد زی ایدل که سودا می شود غمگین مباش

در حصول مدعا بیتابیی در کار نیست

[...]

جویای تبریزی