گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

ای پای تا به سر همه عضوت تمام، فیض

لعل لب و زبان و دهان و کلام، فیض

چشم تو ساقی‌ای است که در بزم عاشقان

ریزد به جام باده گلگون به جام، فیض

آن نخل سرکشی تو که در گلستان دهر

[...]

قصاب کاشانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱

 

یا من فتح باسمک باب السلام فیض

انت السلام دارک دارالسلام فیض

در مدح قامت تو و لعل لب تو بود

هر جا رسیده است به گوشم کلام فیض

صیدی که شد اسیر تو فیض است قسمتش

[...]

سعیدا