×
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸
هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست
هر نظر از چشم تو سحر حلالی دیگرست
ناید اندر وصف کس آن چشم و زلف از بهر آنک
در خیال هرکس از هریک خیالی دیگرست
هرچه دل با خویشتن صورت کند زان زلف و چشم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱
بر جمال دوست ما را وجد و حالی دیگرست
عاشقان را چشم باطن بر جمالی دیگرست
بی زبان و حرفشان باشد به جان با جان سخن
در میان این جماعت قیل و قالی دیگرست
روح را با روح راح عشق از مبدای کون
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
عاشقان را در طریق عشق حالی دیگرست
با غم معشوق هردم قبل و قالی دیگرست
کی بود جز شاهد و می رند را دیگر خیال
زاهد ماخول هردم در خیالی دیگرست
در بیابان فراقش زاهدان سرگشته اند
[...]