گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

زهی حیات ابد از لبت حوالهٔ ما

دمی وصال تو عمر هزارسالهٔ ما

زآب دیده برد سیل خانهٔ مردم

رسول اشک چو پیش آورد رسالهٔ ما

چو با تو زاری احباب درنمی‌گیرد

[...]

بابافغانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

فلک نبود به مستی حریف نالهٔ ما

چو لاله ریخت از آن سرمه در پیالهٔ ما

به جز چراغ نداریم مجلس‌افروزی

به غیر شیشه کسی نیست هم پیالهٔ ما

ز بخت ما مددی غیر ازین نمی‌آید

[...]

سلیم تهرانی