×
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶
ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد
عین کمال خسته باد ار به کمال تو رسد
ماه منی و ماه را چرخ فدای تو دهد
گر به دیار دشمنان وقت زوال تو رسد
چشم زمانه را فلک میل زوال درکشد
[...]
عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۷
نه عقل، بدان حضرت جاوید رسد
نه جان به سراچهٔ جلال تو رسد
گر میجنبد سایه و گر اِستادست
ممکن نبود که درجمال تو رسد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲
کی عقل به سر حدِّ جمالِ تو رسد
بی جان به سراچهٔ وصالِ تو رسد
گر جملهٔ ذرّاتِ جهان دیده شود
ممکن نبود که در جمالِ تو رسد