×
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱
تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است
کارم ز دست رفته و در پا، فتاده است
بیاتفاق صحبت و بیاختیار هجر
مشکل حکایتی است که ما را فتاده است
چون شمع، میگدازم و روشن نمیشود
[...]
قاسم انوار » انیس العارفین » بخش ۵ - فی النصیحه
نی، غلط کردی، خطات افتاده است
این خطاها از کجا افتاده است؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۹
به نامرادی ما عشق مایل افتاده است
وگرنه مطلب کونین در دل افتاده است
در آن محیط کرم، دور باش منعی نیست
کف از سبکسری خود به ساحل افتاده است
همان که در طلبش رفته ای ز خود بیرون
[...]