گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰

 

زرهٔ زلف بر قبا شکنی

آه در جان آشنا شکنی

ببری آب سنگ ما کز دل

سنگ سازی، سبوی ما شکنی

دست و ساعد گرفته دو نان را

[...]

خاقانی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۲

 

هر زمان خاطر مرا شکنی

عهد بندی و باز واشکنی

مشکن آن زلف پرشکن که دلم

بشکند چون تو زلف را شکنی

مهر مهرت نهاده ام بر دل

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰

 

چند دلهای مبتلا شکنی

دلفریبی، تو دل چرا شکنی

چند پیوند جان ما گسلی

چند پیمان و عهد ما شکنی

پا نیارم کشید از سر کوی

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی