گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۶

 

آنشمع که حسنش دل ارباب وفا سوخت

در هرکه زد آتش رخ او جان مرا سوخت

گفتم که چرا سوختی ام خنده زنان گفت

از شمع نپرسند که پروانه چرا سوخت

آنکس که زند طعنه بمن ز آتش عشقش

[...]

اهلی شیرازی