آنشمع که حسنش دل ارباب وفا سوخت
در هرکه زد آتش رخ او جان مرا سوخت
گفتم که چرا سوختی ام خنده زنان گفت
از شمع نپرسند که پروانه چرا سوخت
آنکس که زند طعنه بمن ز آتش عشقش
اورا خود ازین آتش جانسوز کجا سوخت
آن مه دل من سوخت چه در هجر و چه در وصل
این بین که مرا طالع خود در همه جا سوخت
تا جان مرا سوخت فروغ رخ آن شمع
بس خرمن عشاق که این برق بلا سوخت
تا آه اسیران چکند با رخ آن گل
کز آتش دلها جگر مرغ هوا سوخت
از عشق که؟ اهلی است ترا گریه ندانیم
بس گریه جانسوز تو باری دل ما سوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.