گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را

 

به شیرین گفت خسرو راست گویی

بدین حجت اثر پیداست گویی

نظامی
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۰ - اسرارگفتن عبدالسلام درحضور منصور

 

هنوز این مرد ناپخته است گوئی

بمیزان عقل ناسخت است گوئی

عطار
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۵

 

مشتاق آن نگارم آیا کجاست گویی؟

با ما نمی‌نشیند بی ما چراست گویی؟

ما در هوای رویش چون ذره گشته پیدا

وین قصه خود بر او باد هواست گویی

صد بار کشت ما را نادیده هیچ جرمی

[...]

اوحدی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۰

 

به جائی دلت گرم سوداست گوئی

دل بی‌سر و برگ از آنجاست گوئی

تو را مستی ای هست پنهان نه پیدا

ولیکن نه مستی صهباست گوئی

دلت نیست برجا فلک بر تو دیدی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

هنوزت به ما کینه برجاست گویی

هنوزت سر کشتن ماست گویی

هنوزت به این کشته ناپشیمان

سر جنگ و آهنگ غوغاست گویی

هنوزت ز کین صورت خشم پنهان

[...]

محتشم کاشانی