گنجور

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

کی عیب سر زلف بت از کاستن است

چه جای به‌غم نشستن و خاستن است

روز طرب و نشاط و می خواستن است

که‌آراستن سرو ز پیراستن است

عنصری
 

نظامی عروضی » چهارمقاله » مقالت دوم: در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر » بخش ۵ - حکایت سه - محمود و ایاز و عنصری

 

کی عیب سر زلف بت از کاستن است

چه جای به غم نشستن و خاستن است

جای طرب و نشاط و می خواستن است

کاراستن سرو ز پیراستن است

نظامی عروضی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢٠

 

رسد ایدل بتو روزی تو بیسعی ولیک

از گدا طبعی خویشت هوس خواستن است

چه نشینی بهوس مار صفت بر سر گنج

از سر جمله سرانجام چو برخاستن است

رو قناعت کن و در تربیت حرص مکوش

[...]

ابن یمین
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۸ - گشادن عنصری به یک دو بیتی گرهی را که از بریدن زلف ایاز بر دل محمود افتاده بود و آن دو بیت این است:

 

«گر عیب سر زلف بت از کاستن است

چه جای به غم نشستن و خاستن است

وقت طرب و نشاط و می خواستن است

کآرایش سرو هم ز پیراستن است »

جامی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

دور افکندن نشانة خواستن است

ویران کردن برای آراستن است

پستت کردند تا بلندی طلبی

افتادن دانه بهر برخاستن است

فیاض لاهیجی