گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۵

 

ز بالیدن ترا هردم لباسی تازه می‌گردد

نگنجد در قبا حسنی که بی‌اندازه می‌گردد

که را ای غنچه‌لب این لعل میگون است از خوبان؟

که صد برگ از تماشایش گل خمیازه می‌گردد

نباشد لاله‌ای حاجت جگرگاه بدخشان را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۶

 

مگر قسمت مرا زان تیغ زخمی تازه می‌گردد؟

که زخم کهنه‌ام بی‌بخیه از خمیازه می‌گردد

بساط پرتو خورشید و مه برچیده خواهد شد

به این دستور اگر حسن تو بی‌اندازه می‌گردد

مکن از ماندگی اندیشه، پا مردانه در ره نه

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

ز آهم حسن روی یار بی‌اندازه می‌گردد

صبا رخسارهٔ میگون گل را غازه می‌گردد

پی جمعیت اوراق خوبی زلف مشکینش

کتاب روی او را رشتهٔ شیرازه می‌گردد

جویای تبریزی