نباشد هر کسی این راز دیدن

مراین جوهر در اینجا بازدیدن

حقیقت چیست جانان باز دیدن

نمود خویش عین راز دیدن

مصفّا میتوان این راز دیدن

نهانی این توانی باز دیدن

توانی جوهر خود باز دیدن

چو منصورت ابا تو راز دیدن

نداند هیچکس این راز دیدن

کجا اعمی تواند باز دیدن

ای آرزویِ چشمم روی تو باز دیدن

محمود را چه خوش‌تر رویِ ایاز دیدن

تلخ است زندگانی بی‌یادِ عیشِ شیرین

جان کندن است خود را بی‌دل‌نواز دیدن

بختِ ستیزه کارم تن می‌دهد به خواری

[...]