گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲

 

مائیم و یک دل کاندر او، داریم دلداری و بس

اغیار رفت از دل برون، دل ماند با یاری و بس

کاری نماند از هیچ روی، ما را به کس، کس را به ما

داریم در هر دو جهان، با یار خود کاری و بس

هرگز نبود این دولتم، ای سرکه در پایش روی

[...]

ناصر بخارایی