گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

عمر بی عشق می گذاری هیچ

حاصل از عمر خود چه داری هیچ

ماسِوی الله طلب کنی شب و روز

به عدم می روی چه آری هیچ

در دو عالم به جز یکی نبُود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲

 

عمر بی او که بر سر آری هیچ

جان که بی عشق او سپاری هیچ

همه عالم عدم بود بی او

به عدم می روی چه آری هیچ

هر خیالی که نقش می بندی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۰

 

بر در غیر می روی حیف است

به عدم می روی چه آری هیچ

ای که گوئی که سیم و زر دارم

چون بمیری بگو چه داری هیچ

عمر عاشق خوشست با معشوق

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۱

 

عمر بی او اگر گذاری هیچ

غیر او هر چه دوستداری هیچ

در پی دیگری اگر گردی

به عدم می‌روی چه آری هیچ

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۲

 

عمر بی او اگر گذاری هیچ

غیر او هرچه دوستداری هیچ

در پی دیگری اگر بروی

به عدم می روی چه آری هیچ

شاه نعمت‌الله ولی