گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

ما را خط تو داد وفاداری داد

سودای سر زلف تو، بیداری داد

و آن خواب بماند نیز گرد لب او

در هجر تو، دوشم خط بیزاری داد

اثیر اخسیکتی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۶

 

دوش آتش زدی و گریه مرا یاری داد

ناله من همه کو را شغب و زاری داد

چشم دارم که به خواب اجلم خسپاند

خاک کویت که مرا سرمه بیداری داد

مست بگذشتی و شد بیخودیم رهزن عشق

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

آنکس که ترا رخصت میخواری داد

صیقل پی آئینه هشیاری داد

تا باده ز کم حوصلگان رسوا شد

از موج بمستان خط بیزاری داد

کلیم