×
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
دلم، تاب تغافل، طاقت آزار هم دارد؛
ننالد زیر تیغت، صبر این مقدار هم دارد
ز حرف دوستی افتادم از چشمش، عجب دارم؛
که این رنجش که از من غیر دارد، یار هم دارد!
دل از آه طبیبم شاد شد، کش سوخت بر من دل؛
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
دلم با ناتوانی پاس چشم یار هم دارد
چو بیماری که دارد بیم جان بیمار هم دارد
ندارم زهره تا گویم بکش یکبار [و] فارغ کن
وگرنه قاتل من رحم این مقدار هم دارد
من و جورش که مخصوص منست آن مرحمت ورنه
[...]