گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳

 

دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد

سندان بود آن دل که در او یار نگنجد

در دل چو بود عشق، نگنجد خرد و عقل

در مجلس خاص ملک اغیار نگنجد

آن را سخن عشق رسد کو به دل از دوست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵

 

زندانی شوق تو به گلزار نگنجد

جز در قفس مرغ گرفتار نگنجد

در دست ریا باده کشان تا در کعبه

بگذشته میانی که به زنار نگنجد

هرذره نه شایسهٔ طوف حرم اوست

[...]

عرفی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۷

 

حرفی است محبت که به گفتار نگنجد

این راز در آیینه اظهار نگنجد

چون ذره سپردیم سراپا به نگاهی

در دیده مشتاق تو دیدار نگنجد

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

در دیدهٔ من غیر رخ یار نگنجد

در آینه جز پرتو دیدار نگنجد

او گرم عتاب است و مرا غم که مبادا

در حوصله ام این همه آزار نگنجد

فریاد که غمهای تو ز اندازه برون است

[...]

حزین لاهیجی