×
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۳
گهی با وصل و گه با حسرت دیدار میسازم
چو آیینه به هر صورت که افتد کار، میسازم
چو سیل اندیشه از پست و بلند روزگارم نیست
به پیشم هرچه میآید، به خود هموار میسازم
به کف سررشتهای از کفر یا اسلام میباید
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶
به خون خوردن جدا زان لعل شکربار میسازم
ز مژگان خون دل میریزم و ناچار میسازم
نیم بلبل که گل همدم هر خار و خس بینم
ز رشک غیر، با محرومی دیدار میسازم
تو لذتدوستی دشمن، علاج درد خود میجو
[...]