×
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳
خوش آن غیرت که بیخود جانب دلدار میرفتم
دمی کز خویش میرفتم به کوی یار میرفتم
خوش آن خلوتسرا کز اتحاد حسن و عشق آنجا
تو از می مست میگشتی و من از کار میرفتم
وداع با به راه او پر و بالست سالک را
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱
هم اول کاش از کویت من افکار میرفتم
چو میرفتم زا جورت آخر و ناچار میرفتم
نیم مرغی که ارزم صحبت صیاد را ورنه
به پای خود به سوی دام از گلزار میرفتم
به کویت با کم از کس نیست آن مرغم که صدباره
[...]