×
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵
با غمت سازم که روزی غمگسار من شوی
همدم جان و دل امیدوار من شوی
اینهمه جور و جفا کز خشم و نازت می کشم
صبر دارم در وفا تا شرمسار من شوی
چون نکردی یاری من بخت هم یاری نکرد
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵
زود از بزم تو برخیزم چو یار من شوی
ترسم آید غیر و ناگه شرمسار من شوی
گرچه میدانم نمیآیی برون، از اضطراب
میکنم کاری که آگه ز انتظار من شوی
تا نبینی سوی من، خود را نمایی شرمسار
[...]