×
فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۹۲
چشمی بگشا حال دل زارم بین
خون ریختن دیده خونبارم بین
با خنجر غمزه سینه ام را بشکاف
داغ غم خود بر دل افکارم بین
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱
ای خان عظیم شان مرا خوار مبین
خود را گل نو رسته ، به گل زار مبین
تو نصف گلی، نه گل چو چشم احول
یک را دو، به دیدار ، پدیدار مبین
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸
چین زلف مشکین را بر رخ نگارم بین
حلقههای او بشمر، عقدههای کارم بین
از دمیدن خطش اشک من به دامن ریخت
هاله بر مهش بنگر، لاله در کنارم بین
دوش در گذرگاهی دامنش به دست آورد
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۸۸ - ایضاً منه تَغَمَدَّهُ الله تعالی بِغُفرانه
قیرگون زشام خط، صبح روی یارم بین
روز عشرتم شب شد، تیره روزگارم بین
سرو قد موزونش تا نهان شد از چشمم
جوی خون دل جاری، بر رخ و کنارم بین
داده دست عشق یار، خاک هستیم بر باد
[...]