گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

کجا دولت وصلش آرم به دست

که جز باد چیزی ندارم به دست

سر زلف او تا نگیرد قرار

کی آید دل بیقرارم به دست

گهش می فشانم سر خود به پای

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۹

 

کجا گوهر وصلش آرم به دست

که جز باد چیزی ندارم به دست

سر زلف او تا نگیرد قرار

کی آید دل بی قرارم به دست ؟

گهش می فشانم سر خود به پای

[...]

جلال عضد