گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴

 

به خود دوشینه لطفی از ادای یار فهمیدم

وز آن یک لطف صد بی‌تابی از اغیار فهمیدم

ز عشقم گوئی آگاه است کامشب از نگاه او

حجاب آلوده تغییری در آن رخسار فهمیدم

به تمکینی که مژگانش به جنبیدن نشد مایل

[...]

محتشم کاشانی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

هلاک جان خود زان غمزه خونخوار فهمیدم

به جانم کار دارد، از هوای کار فهمیدم

خراب مجلس دوشم، که از اغیار در مستی

شکایت گونه‌ای کردی که صد آزار فهمیدم

گمان وعده دیدار او با کس نمی‌بردم

[...]

میلی