×
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰
باد بهار میدمد و من ز یار دور
با غم نشسته دایم و از غمگسار دور
آنرا که در کنار به خون پروریدهایم
خون در کنار دارم و او از کنار دور
کارم ز دست رفت، چه معنی که دوستان
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹
کار من آمد به جان از یار دور
نیست جان دادن چنان ازکار دور
ای که گویی چونی از غم چون بود
تن ز جان تنها دل ازدلدار دور
گر بنالم ور بگریم دور نیست
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۸ - در دریا نشستن سلامان و ابسال و به جزیره خرم رسیدن و در آنجا آرام گرفتن و مقیم شدن
صحبتی ز آویزش اغیار دور
راحتی ز آمیزش تیمار دور