×
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
با سگت یاری مرا کارِ خود است
هرکسی را کار با یارِ خود است
عاشقی کردم فتادم در بلا
مبتلا هرکس ز کردار خود است
گفتمش سرو از هواداران توست
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
ای خوش آن عاشق که با یار خود است
زنده از دیدار دلدار خود است
خرم آن بلبل که با گلبانگ شوق
کرده جا برطرف گلزار خود است
می طپد نالان دل من گوییا
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸
جمال یار که پیوست بی قرار خود است
چه در قفا و چه در جلوه در قرار خود است
همیشه واله نقش و نگار خویشتن است
مدام شیفتهٔ زلف تا بدار خود است
هم اوست آینه هم شاهد است و هم مشهود
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۲۲
او شناسندهٔ عیار خود است
این انها کار کسی ست، کار خود است
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۱۰ - در معنی فنا
بر گمانم کو گرفتار خود است
فارغ از من محو دلدار خود است
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۳۹- آیات ۸۴ تا ۸۶
هر کسی اندر عمل یار خود است
روز وانفسا گرفتار خود است