گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳

 

حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کرد

صد زاهد دین، بسته زنار توان کرد

دیوانه شود زنده، ولی خلق بمیرند

گر نقش جمال تو به دیوار توان کرد

آن تیز نگه کردن تو جانب عشاق

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۲

 

دل چون تهی از دردوغم یار توان کرد

این ظلم چسان بر دل افگار توان کرد

هر دل که پرازخون شود از داغ عزیزان

از گریه محال است سبکبار توان کرد

این درد نه دردی است که بیرون رود از دل

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

پیکان تو مشکل که به دل یار توان کرد

دیگر چه علاج دل بیمار توان کرد؟

من مردم و یک بار به خاکم نگذشتی

این کوه غمی نیست که هموار توان کرد

کس شغل محبّت نرسانده ست به پایان

[...]

حزین لاهیجی