گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۸

 

گرچه بسی نشستم در نار تا به گردن

اکنون در آب وصلم با یار تا به گردن

گفتم که تا به گردن در لطف‌هات غرقم

قانع نگشت از من دلدار تا به گردن

گفتا که سر قدم کن تا قعر عشق می‌رو

[...]

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳۶

 

چون غنچه هر که ننشست در خار تا به گردن

از می نشد چو مینا سرشار تا به گردن

چون شمع هر که افراخت گردن به افسر زر

در اشک خود نشیند بسیار تا به گردن

بتوان ز روزن دل دیدن جهان جان را

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۶

 

از خود سری مچینید ادبار تا به‌گردن

خلقی‌ست زین چنین سر بیزار تا به‌گردن

ای غافلان گر این است آثار سربلندی

فرقی نمی‌توان یافت از دار تا به گردن

تسلیم تیغ تقدیر زین بیشتر چه بالد

[...]

بیدل دهلوی