صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۱
خط تو چهره گشای بهار آینه است
تبسمت گل جیب و کنار آینه است
ز اشتیاق تماشای خود چه خواهی کرد؟
که آه غیرت من پرده دار آینه است
هزار میکده خون جگر تلف کردیم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۶
ابر بهار گلشن رخسار، آینه است
آتش فروز شعله دیدار، آینه است
از دل توان به انجمن حسن راه برد
سنگ نشان کعبه دیدار آینه است
آنجا توان به زور نفس کار پیش برد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۷
با عارض تو چهره شدن کار آینه است
دولت نصیب دیده بیدار آینه است
خودبینی از سرشت بزرگان نمی رود
گر خود سکندرست گرفتار آینه است
بشکن طلسم صورت و جاوید زنده باش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳
در آن بساطکه حسنت دچار آینه است
بهشت آینهٔ انتظار آینه است
ز نقش پای تو، کایینهدار آینه است
بساط روی زمین را بهار آینه است
اگر ز جوهر نظاره نیست دام به دوش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴
زبس به خلوت حسن توبارآینه است
نگاه هر دو جهان در غبار آینه است
هجوم چاکگل آغوش شبنم است اینجا
بهار هم چقدر دلفگار آینه است
کدام جلوه که محتاج صافی دل نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵
ز نقش پای تو کابینه دار آینه است
بساط روی زمین را بهار آینه است
اگر ز جوهر آیینه نیست دام به دوش
چرا زروی تو حیرت شکار آینه است
به یاد جلوه نظر باختیم لیک چه سود
[...]