گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

باز شادروان گل بر روی خار انداختند

زلف سنبل بر بنا گوش بهار انداختند

دختران گل به وقت صبح‌دم در پای سرو

از سر شادی طبقهای نثار انداختند

شاهدان سوسن از بهر تماشا در چمن

[...]

اوحدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱

 

از دلم روزی که طرح روزگار انداختند

گل ز اشکم در گریبان بهار انداختند

صیدگاه از قطره خون صد گل منت بچید

بسکه این ترکان ز استغنا شکار انداختند

بیخودم کردند از این بیهوش داروی حیات

[...]

اسیر شهرستانی