گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

ای گرفتار به سودای تو آزادی چند

متعلق به غمت خاطر ناشادی چند

جز دل من که اسیر خم آن کاکل و زلف

نشنیده است کسی صیدی و صیادی چند

زان دو لب نیست ما کام که ازشاه وگدا

[...]

صفایی جندقی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۴ - وله

 

چشم چون آهوی رم کرده زصیادی چند

مژه چون خونی برگشته زجلادی چند

زلف چون دزد ستم دیده زشیادی چند

لب چو جادوگر مغلوب زنقادی چند

جیحون یزدی