گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳

 

از جور و جفای بی وفا دوست

چون شد دل خستهٔ بلا دوست

مائیم غلام و یار مولا

مائیم گدا و پادشا دوست

بیگانه ز هر دو کون گشتیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

اگر برد سوی دارالقرار ما را دوست

دلم قرار نگیرد در او مگر با دوست

مرا نه ملک جهان باید و نه باغ جنان

که نیست از دو جهانم مراد الا دوست

چنان بجان من آمیخت دوست از سر لطف

[...]

حسین خوارزمی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

دید مهمان، چو میزبان را دوست

سر خود گفت سر بسر با دوست

آذر بیگدلی