گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱۶

 

در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیستن

تا غمش در سینه باشد، شاد نتوان زیستن

دشمنی چون عشق در بنیاد دل افشرده پای

بر امید صبر بی بنیاد نتوان زیستن

قوت جان من تویی، چند از صبا بویی و بس

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

چون هجوم آرد محبت، شاد نتوان زیستن

در کمند آرزو آزاد نتوان زیستن

عهد یاری با رقیبان بستی و زین اضطراب

گرچه عهد توست بی‌بنیاد، نتوان زیستن

نیم بسمل سازدم چون ذوق شکرّخند او

[...]

میلی