گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۷

 

من سودازده با عشق درافتادم باز

دل به دست سر زلف صنمی دادم باز

آستان در او قبلهٔ حاجات من است

روی خود بر در آن میکده بنهادم باز

کار رندان جهان بسته نماند دیگر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۸

 

در میخانه را گشادم باز

داد رندان تمام دادم باز

با حریفان نشسته ام سرمست

بزم شاهانه ای نهادم باز

در خرابات مست و رندانه

[...]

شاه نعمت‌الله ولی