گنجور

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق

از فراق او بفریادیم، فریاد از فراق!

یار با اغیار و ما محروم، کی باشد روا؟

دشمنان شاد از وصال و دوست ناشاد از فراق

در فراقت حالم از هر مشکلی مشکل ترست

[...]

هلالی جغتایی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۶

 

رفتم اما بی تو بس بی طاقتم داد از فراق

آه از غم، وای از هجران و فریاد از فراق

ای مغنی نالهٔ نی مغز جانم را گداخت

می دهد مضمون این مصرع مرا یاد از فراق

تندباد آه از جا کند کوه صبر را

[...]

جویای تبریزی