گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۰

 

دل دی خراب و مست و خوش هر سو همی‌افتاد از او

در گلبنش جان صدزبان چون سوسن آزاد از او

دل‌ها چو خسرو از لبش شیرین چو شکر تا ابد

گر یک زمان پنهان شود نالند چون فرهاد از او

چون صد بهشت از لطف او این قالب خاکی نگر

[...]

مولانا
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۵ - اندر معنی عدل و ظلم و ثمرهٔ آن

 

چو پرخاش بینند و بیداد از او

شبان نیست، گرگ است، فریاد از او

سعدی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷ - یاد قدیم

 

یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او

یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او

با حق صحبت من و عهد قدیم خویش

یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او

دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت

[...]

شهریار