گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۸

 

افروخت رخ از باده و بگداخته بودم

خود را ز تماشای رخش باخته بودم

بر دست من این شیشه که از چرخ سپردند

از حمله ی عشقت ز کف انداخته بودم

ناخن به جگر چند زنم، آه که عشقت

[...]

سلیم تهرانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۷

 

زا‌ن ناله‌ که شب بی ‌رخت افراخته بودم

درگردن گردون رسن انداخته بودم

این عالم آشفته که هستی است غبارش

رنگیست‌ که من صبح ازل باخته بودم

پرواز غبارم پر طاووس ندارد

[...]

بیدل دهلوی